من مقیم کشور آیینه ام
آه از جغرافیای سینه ام:
***
ای دل ،ای شرقی ترین میعادها
سرزمین بهترین رخدادها
امشبی خون جوش تر می خواهمت
ای نفس! چاووش تر می خواهمت
چشم من! امروز بارانی بیا
شعر من! برگرد، طوفانی بیا
دل که می آید، بگو: شمعانه تر!
عقل اگر آمد، بگو: پروانه پر !
نی! بیا امشب ولی بی پرده باش
فکر آتش سوزیات را کرده باش
دل در آتش، چشم در دل دوختم
رخصت ای پروانه! من هم سوختم
من جوانم ـ ارغوان افروخته
شمع این جمعم ـ زبانم سوخته
گرچه می دانم کسی بدخواه نیست
هیچ کس راز مرا آگاه نیست
من دلم در بند ضرباهنگ عشق
کوچه های سینه ام دل تنگ عشق
جَلجَلَ الخلخال صوتَ الاِجتیاز
انّما هذا حقیقٌ فی المَجاز
پارسی گو،نازنازی خوشتر است
حرف حق گفتن مجازی خوشتر است..
دوستان عطر تشرف بشنوید!
بوی پیراهان یوسف بشنوید!
عشق دارد آسمانی می شود
آسمان در عشق فانی می شود
عشق ،تنها آشیان آشتی ست
عشق، آبی آسمان آشتی ست
عشق پایان همه آوَردهاست
عشق درمان تمام دردهاست
پیش من برگرد ای عشق لطیف
تا از این گلشن بگردانم خریف
***
من مقیم کشور آیینه ام
ناله از زنگار دارد سینه ام
خسته ام از دم دمِ این هم دمان
دست بردار از دل من ای زمان
من که قلبم مثل تو از سنگ نیست
تو گمان کردی دل من تنگ نیست؟
آه! من هم آرزوها داشتم
شهر کاشی نقش رویا داشتم
کاش دل ها را به دل ها راه بود
کاشکی دیوار، جنس آه بود
کاش مردم هر چه خیلی می شدند
باز هم مجنون و لیلی می شدند
کاش آدم، غربی و شرقی نداشت
مشکل ما با شما فرقی نداشت
راستی رسم جدایی هم بد است
کاشکی فرق جدایی می شکست
کاش عین چشم و ابرو می شدیم
مثل چای قند پهلو می شدیم
کاش می فهمید این انسانِ سرد
باخودش،بانسل وتاریخش چه کرد!..
**********************
دوستان! آیا تامل می کنید؟
باز در آغوش هم گل می کنید؟
باز تشریک مساعی می کنید؟
کودکی ها را تداعی می کنید؟
غنچه می جوشد از این بستان هنوز
زندگی زیباست در ایران هنوز
حالتی دارد نگاه پاکتان
من فدای لهجه ی ادراکتان
یادمان باشد چه ایلی داشتیم
زندگی های اصیلی داشتیم
زن، حنا، آیینه، گلبرگ نماز
یک عروسی بود و صد حمام ناز
دختران با گونه ای سرخ و نجیب
عشق را تعبیر می کردند: «سیب»
هر عروس تازه نقل مجلسی
(عشق مجنون! کی به لیلا می رسی؟...)
کوچه های شهر، سقاخانه داشت
هر دلی یک شمع ویک پروانه داشت
خانه های آسمانی داشتیم
مثل چشمان فلانی داشتیم..
آنچه در سرپنجه ی معمار بود
غمزه ای از گنبد دوّار بود
قوسِ موسیقاییِ ایوانِ ما
زخمه می زد بر رگِ ایمان ما
زیر سقف خانه ها ، «رف» داشتیم
در عروسی هایمان دف داشتیم
عطر باران در اتاق کاه گل
طاق های چشمه ای ، محراب دل
گاه اگر دیوارهامان مار داشت
بی بی ما «گنجه » ی اسرار داشت
حوض ، کاشی، آسمان، یادش بخیر
«ای دل ای دل»هایمان یادش بخیر...
تا نیفتد دست زاغان بوستان
«بشنوید این داستان ای دوستان»
زنده باید کرد «آش لاخُلی »[1]
تا نمیرد خاطرات گُل گُلی
تا نسوزد لاله های آن چمن
مادرم باید بماند پیش من
تا نفس دارد چراغ آفتاب
تا تپش دارند گلهای خضاب
تا زِهر گلدسته می جوشد اذان
تا حیا گل می کند در ارغوان
تا زمین از راه شیری می رود
تا جوانی پشت پیری می رود
تا شقایق هست در بستانِ کاش:
آی بی بی! آی بابا! زنده باش
دل نخواهد کند از یاد شما
کوچه ی موسیقیْ آباد شما
کوچهْ آبادی که در وقت خروس
آب و جارو می شد از لطف عروس
یاد ما پیوسته ابروی شما
زنده رودِ شهر ناژوی شما [2]
زنده رود شهر خوبان زنده باد
پرچم ابرویتان پاینده باد
***
در فراق خاطر آبادِ اَنوش [3]
ای گل توصیفیِ من ، خون بجوش :
مثل ابر و باد، حرکت داشتیم
از خدا باران برکت داشتیم
اسب همت بسته ی گاری نبود
دخل ما خرج گرفتاری نبود
"کیف" ،خرج"کمّ" نمی کردیم ما (!)
در غم، ابرو خم نمی کردیم ما
پیش از این دوران قاموس قفس
معنی "بحران" نمی فهمید کس
هر یکی شمع از نیاکان داشتیم
چلچراغ از جمع خویشان داشتیم
سوز سرما، برف و سوسوی اجاق
گرم می کرد آیةالکرسی اتاق
آسمانی با زمینی مشترک
خنده بر دیوارها می زد ترَک
دست در آب و گل هم داشتیم
رنگ خاک و بوی آدم داشتیم
چشم ها آلونک شیطان نبود
خانه ای دربست و بی مهمان نبود
بر سر هربام،گنبد داشتیم
باملایک رفت وآمد داشتیم
خانه ها مانند مسجد باصفا
کفش از پا در می آوردیم ما!...
ابرو باد و ماه و خورشید و فلک
نان خالی بود اما با نمک
هر شبی صبح امیدی داشتیم
حرمت موی سپیدی داشتیم
1ـ آش لاخُلی:کته ی پرمخلّفاتی که در کماجدان ، زیر خاکستر می پختند. طعم و رایحه ی دل انگیزی داشت آه!
2ـناژو: درختانی از تیره ی سرو و صنوبر
3ـ انوش: بی مرگ، جاودان، شاد و خرم